page, sheet, side, sheeting, leaf
او نام خود را در گوشهی صفحه نوشت.
He wrote his name on the corner of the page.
یک صفحه تمبر پست آژدار شده.
A perforated sheet of stamps.
plane, sheet, plate, grid, slab, face, table, screen
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او صفحه را سوراخ کرد و پیچ را از آن گذراند.
He drilled a hole in the plate and passed the screw through it.
پروژکتور تصویر واضحی را روی صفحه انداخت.
The projector threw a clear image onto the screen.
موسیقی record, screen, disk
(گرامافون) صفحه پر از خطافتادگی است.
The record is full of scratches.
دیجی با دقت سوزن را روی صفحه قرار داد تا موسیقی شروع شود.
The DJ carefully placed the stylus on the record to start the music.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «صفحه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/صفحه