to photograph, to shoot picture, to snap a photograph, to take picture, to have (one's) photograph taken
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
من عاشق عکس گرفتن از طبیعت هستم.
I love to take pictures of nature.
آنها منتظرند که از افق آسمان شهر در شب عکس بگیرند.
They hope to photograph the city skyline at night.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «عکس گرفتن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/عکس گرفتن