seller, vendor, dealer, salesman, salesclerk, salesperson, shop assistant, marketer, grocer, sales representative, monger
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
فروشنده یخچال را به مشتریان نشان داد.
The salesman demonstrated the refrigerator to customers.
سماجت فروشنده او را برآشفت.
The salesman's persistence angered her.
فروشنده با یک مشتری بالقوه تماس تبلیغاتی گرفت.
The salesperson made a cold call to a potential customer.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «فروشنده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/فروشنده