میوه dry, lank, crisp, toasted
من صبح امروز یک قاق از درخت چیدم.
I picked a crisp from the tree this morning.
او یک سبد قاق خرید تا با دوستانش تقسیم کند.
He bought a basket of lank to share with his friends.
the last player, player whose turn comes last
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
قاق باید قبلاز پایان زمان تصمیم بگیرد.
The last player must make a decision before the time runs out.
قاق در بازی مصمم بود تا رقبای خود را فریب دهد.
The last player in the game was determined to outsmart their opponents.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «قاق» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/قاق