to convince, to satisfy, to persuade, to content, to dissuade, to prevail, to talk, to reason
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
توضیح او برای قانع کردن من ناکافی بود.
His explanation was insufficient to convince me.
او تلاش کرد والدینش را قانع کند که اجازه دهند به سفر برود.
She tried to convince her parents to let her go on the trip.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «قانع کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/قانع کردن