rag, tatters
لباسهایش کهنه و لته بودند.
Her clothes were old and in tatters.
با یک لته ماشین را تمیز کرد.
He cleaned the car with a rag.
patch
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
لتهی هندوانه
a watermelon patch
در لتهای زیر سایهی درخت نشستیم.
We sat in a patch of shade under a tree.
valve
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «لته» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/لته