آخرین به‌روزرسانی:

مختل کردن به انگلیسی

معنی‌ها

encumber, discomfit, dislocate, disrupt, hamper, interfere, invade, snag, unbalance, upset, violate

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

عامیانه hogtie

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مختل کردن

  1. مترادف:
    دچاراختلال کردن آشفته کردن مختل ساختن به هم‌ریختن نابه‌سامان کردن پریشان کردن

ارجاع به لغت مختل کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مختل کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مختل کردن

لغات نزدیک مختل کردن

پیشنهاد بهبود معانی