آخرین به‌روزرسانی:

مرتب کردن مو به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

فعل متعدی
فونتیک فارسی / morattab kardane moo /

آرایش و پیرایش to trim (the hair)

آراستن مو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

به سالن رفت تا موهایش را مرتب کند.

She went to the salon to trim her hair.

او از قیچی برای مرتب کردن ریش خود استفاده کرد.

He used the scissors to trim his beard.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت مرتب کردن مو

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مرتب کردن مو» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مرتب کردن مو

لغات نزدیک مرتب کردن مو

پیشنهاد بهبود معانی