to put to order, to regulate, to right, to tidy up, to regularize, to order, to fix, to arrange, to assemble, to make, to straighten, to adjust, to dispose, to collocate, to sort, to trim, to organize
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
پروندهها را مرتب کردن
to organize the files
کتابدار کتابها را در قفسهها بهترتیب حروف الفبا مرتب کرد.
The librarian put to order the books on the shelves alphabetically.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مرتب کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مرتب کردن