فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

مرتب کردن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

تمیز کردن، منظم کردن

فونتیک فارسی

morattab kardan
فعل متعدی

to put to order, to regulate, to right, to tidy up, to regularize, to order, to fix, to arrange, to assemble, to make, to straighten, to adjust, to dispose, to collocate, to sort, to trim, to organize

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

پرونده‌ها را مرتب کردن

to organize the files

کتابدار کتاب‌ها را در قفسه‌ها به‌ترتیب حروف الفبا مرتب کرد.

The librarian put to order the books on the shelves alphabetically.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت مرتب کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مرتب کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مرتب کردن

لغات نزدیک مرتب کردن

پیشنهاد بهبود معانی