innocent, impeccable, guiltless, guileless, immaculate, virtuous, chaste, lamblike, childlike, cherubic, harmless, sinless, artless, white
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او زن مقدسی بود - معصوم و وارسته.
She was a holy woman--innocent and chaste.
دلم برای آن کودک معصوم میسوزد.
I feel pity for that innocent child.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «معصوم» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/معصوم