to suck, to draw in, to absorb, to aspirate, to suckle
زانو خون میمکد.
a leech sucks blood
کودک سینهی مادرش را میمکد.
A baby sucks at her mother's breast.
یک تکه آب نبات مکیدن
to suck a piece of candy
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مکیدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مکیدن