unsuccessful, useless, futile
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
تلاشهایم برای تعمیر گلدان شکسته نافرجام بود.
My attempts to fix the broken vase were futile.
کوشش برای عوض کردن نظر او نافرجام بود.
It was a futile effort to convince him to change his mind.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «نافرجام» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/نافرجام