turn, chance, move, opportunity, crack, watch, shift, stint, go, shot, tour (of duty)
او این شکست را نوبهای برای یادگیری و پیشرفت میدانست.
He viewed the setback as an opportunity to learn and improve.
نوبهی شماست که صحبت کنید.
It is your turn to speak.
پزشکی paludal fever, malaria, intermittant fever, paludism
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
نوبه با نیش زدن پشه در مردم به وجود میآید.
Paludism is coming into being by mosquito biting at people.
شکار نوبه متناوباً تب میکند.
The malaria victim fevers intermittently.
جغرافیا Nubia
بازماندگان به نوبه گریختند.
The survivors fled to Nubia.
موزهی هنرهای زیبا یک گالری را به مجموعهی فوقالعادهاش از آثار باستانی نوبه اختصاص داده است.
The Museum of Fine Arts has dedicated a gallery to its superb collection of ancient artifacts from Nubia.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «نوبه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/نوبه