to become affiliate, to become associate, to become connected, to become bind, to become attached, to become dependent on, to depend
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او کمکم به کافئین وابسته شد.
Slowly, she began to become dependent on caffeine.
گاهی اوقات مدتی طول میکشد تا افراد در سطح عمیقتری به هم وابسته شوند.
Sometimes it takes a while for people to become connected on a deeper level.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «وابسته شدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/وابسته شدن