palette
قلموها و پالتش را برداشت.
He picked his brushes and palette.
پالت تمیز
a clean palette
pallet
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
دو مرد در اثر افتادن پالت روی سرشان کشته شدند.
Two men were killed when one pallet landed on them.
یک پالت چوبی و یک پتو
a wooden pallet with a blanket
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پالت» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پالت