to clean, to wipe, to cleanse, to erase, to purify, to clear out, to chasten, to settle, to deterge
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
اشک را از چشمهایش با دستمال پاک کرد.
He wiped away the tears from his eyes with a tissue.
بعد از یک دو طولانی عرق را با حوله از پیشانیاش پاک کرد.
He wiped the sweat off his forehead with a towel after a long run.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پاک کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پاک کردن