worshipper, worshiper, worshipping, adorer, idolater
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
پرستنده در کنار محراب زانو زده بود.
The worshipper knelt in prayer at the altar.
ایمان پرستنده بر اطرافیانش تأثیر گذاشت.
The worshiper's faith inspired those around them.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پرستنده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پرستنده