فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

پر کردن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

مملو کردن

فونتیک فارسی

por kardan
فعل متعدی

to charge, to fill, to heap, to pack, to pervade, to pile, to ram, to satiate, to stock, to wad, to store, to stud, to stuff, to suffuse, to full, to complete, to load, to impregnate

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

پر کردن و خالی کردن باطری

to charge and discharge a battery

دندان‌پزشک از گوتا پرکا برای پر کردن کانال ریشه‌ی دندان استفاده کرد.

The dentist used gutta-percha to fill the root canal of the tooth.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد پر کردن

  1. مترادف:
    آکندن انباشتن مشحون کردن ممتلی کردن مملو کردن
    متضاد:
    تخلیه خالی کردن
  1. مترادف:
    اشغال کردن مشغول کردن

ارجاع به لغت پر کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «پر کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پر کردن

لغات نزدیک پر کردن

پیشنهاد بهبود معانی