cousin, paternal cousin
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
رابطهی صمیمیای با پسرعمهام دارم.
I have a close relationship with my cousin.
سالهاست پسرعمهام را ندیدهام.
I haven't seen my cousin in years.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پسرعمه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پسرعمه