dross, remnants, leftover, wastes, remainder, residuary, scraps, residue
dross
remnants
leftover
wastes
remainder
residuary
scraps
residue
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
خوراک پسمانده را در یخچال گذاشت.
He left the leftover food in the refrigerator.
او پسماندهی نامهی قدیمی را که در صفحات یک کتاب غبارآلود پنهان شده بود، پیدا کرد.
He found remnants of the old letter hidden in the pages of a dusty book.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پسمانده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پسمانده