فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

چینی به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

ظرف آبگینه‌ای و شکستنی

فونتیک فارسی

chini
اسم

chinaware, china, porcelain

صدای شکستن چینی

the sound of breaking china

یکدست ظرف چینی

a set of china dishes

اهل چین، وابسته یا مربوط به چین

فونتیک فارسی

chini
صفت

Chinese, Chinaman, Chinese language

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

چند ورزشکار چینی مهارت‌های آکروباتیک خود را نشان دادند.

A few Chinese athletes exhibited their acrobatic skills.

او حتی درست کردن غذاهای چینی را هم یاد گرفته است.

She has even learned to make Chinese dishes.

چیدن یا قطع کردن

فونتیک فارسی

chini-
سازه‌ی پیوندی

a combining form that means "clipping", "picking"

علف‌چینی

weeding

میوه‌چینی

picking fruit

وابسته به روی هم چیدن و قرار دادن

فونتیک فارسی

chini-
سازه‌ی پیوندی

a combining form that means "arranging", "laying"

آجرچینی

bricklaying

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد چینی

  1. مترادف:
    منسوب به چین
  1. مترادف:
    اهل‌چین شهروند چین
  1. مترادف:
    ظروف آبگینه‌ای

ارجاع به لغت چینی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «چینی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/چینی

لغات نزدیک چینی

پیشنهاد بهبود معانی