to hold, to grasp, to clutch, to seize, to latch onto, to lock, to pluck, to clasp, to clamp, to tackle, to step, to claw, to snatch, to catch
چنگهای تیز خرچنگ آمادهی گرفتن طعمه بود.
The lobster''s sharp claws were ready to seize its prey.
میدانی که دست هم را گرفتن در مکانهای عمومی پسندیده نیست.
You know it isn't done to hold hands in public places.
to hire, to employ, to recruit, to take, to enroll
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
شرکت تصمیم گرفت برای پروژه یک مشاور بگیرد.
The company decided to hire a consultant for the project.
شرکت قصد دارد در سه ماههی آینده کارکنان بیشتری را بگیرد.
The company plans to employ more staff next quarter.
to get, to take, to win, to refine, to receive, to land, to extract, to express, to obtain
(نظامی) حکم افسری گرفتن
get one's commission
برای نیکنامی او همین بس که از گرفتن آن پول خودداری کرد.
To his credit, he refused to take the money.
to catch, to apprehend, to capture, to arrest, to nail
آنها تلهای گولزننده برای گرفتن دزد مظنون گذاشتند.
They set a trick trap to catch the unsuspecting thief.
بسیاری بهدنبال گرفتن این دیو گریزان بودند، اما هیچکدام موفق نشدند.
Many sought to capture the elusive catawampus, but none ever succeeded.
to catch, to hunt, to fish, to bag
با قلاب ماهی گرفتن
to catch fish with a hook
کشاورز برای گرفتن موشهای کور اروپایی که به محصولاتش آسیب میرساند، تلههایی گذاشت.
The farmer set traps to catch the moldwarps that were damaging his crops.
to catch, to gain, to assume, to come down with
او نمیخواست در زمستان آنفولانزا بگیرد.
She didn't want to come down with the flu during the winter.
تغییر و دور شدن از روشهای سنتی تدریس درحال شتاب گرفتن است.
The movement away from traditional methods of teaching is gaining momentum.
to capture, to invade, to occupy, to seize
نیروهای آنها برای گرفتن مواضع ما سعی بیهوده میکردند.
Their forces made abortive attempts to capture our positions.
شورشیان تلاشی بیثمر برای گرفتن قدرت انجام دادند.
The rebels launched an abortive attempt to seize power.
to deprive, to shear, to strip, to dispossess
خشکسالی منطقه را از آب مورد نیاز گرفت.
The drought deprived the region of much-needed water.
مهاجمان بهدنبال گرفتن سرزمین از مردم بومی بودند.
The invaders sought to dispossess the native people of their land.
to assume, to suppose
میگیرم که شما قبلاً غذا خوردهاید.
I assume you've already eaten.
بیایید بگیریم او برای لحظهای حقیقت را میگوید.
Let's suppose he's telling the truth for a moment.
to close, to clog, to stop, to shut, to obstruct
برف سنگین گذرگاه کوهستانی را خواهد گرفت.
The heavy snow will close the mountain pass.
روغن زیاد میتواند فیلتر موتور را بگیرد.
Too much oil can clog the engine's filter.
to rent, to take, to hire, to lease
شما میتوانید یک ماشین در فرودگاه بگیرید.
You can rent a car at the airport.
تصمیم گرفتیم یک آپارتمان نزدیک دانشگاه بگیریم.
We decided to take an apartment near the university.
to establish connection, to dial, to tune in, to get in contact with, to communicate (with)
دیپلمات تلاش کرد با رهبر خارجی ارتباط بگیرد.
The diplomat tried to establish connection with the foreign leader.
اگر سوالی دارید، با تیم پشتیبانی ما ارتباط بگیرید.
If you have any questions, get in contact with our support team.
عامیانه to understand, to perceive, to get, to comprehend
گرفتم (متوجه شدم).
I understand.
او نمیتوانست بگیرد.
He could not comprehend.
گرفتن آن گاهی اوقات دشوار است.
It's difficult to comprehend at times.
to measure, to take
جعبه را اندازه گرفتن
to measure the size of a box
ریزش برف را اندازه گرفتن
to measure the snowfall
to become hoarse, to get tangled (in), to get caught, to be stuck
بعداز ساعتها تشویق، صدایم شروع به گرفتن کرد.
After hours of cheering, my voice began to become hoarse.
سیم هدفون در کیفم گرفت.
The headphones wire got tangled in my bag.
عامیانه to control, to stop, to impede
خلبان تلاش کرد تا هواپیما را در طوفان بگیرد.
The pilot struggled to control the aircraft in the storm.
فناوری قدیمی این شرکت جلوی رشد آن را میگیرد.
The company's outdated technology is impeding its growth.
مجازی to buy, to purchase
او میخواهد یک ماشین جدید بگیرد.
She wants to buy a new car.
ما باید لوازم اداری بیشتری بگیریم.
We need to purchase more office supplies.
to eclipse
زمین ماه را خواهد گرفت و منجر به خسوف میشود.
The Earth will eclipse the Moon, resulting in a lunar eclipse.
ماه خورشید را خواهد گرفت و منظرهای تماشایی ایجاد میکند.
The moon will eclipse the sun, creating a spectacular sight.
to cramp, to cause a cramp
عضلات دستم اغلب بعداز ساعتها تایپ کردن میگیرند.
The muscles in my hand often cramp after typing for hours.
ممکن است عضلات شما در آب سرد بگیرند.
Your muscles may cramp in cold water.
to succeed, to be successful, to prosper, to flourish
او میخواهد حرفهاش را بگیرد.
She wants to be successful in her career.
هنرها در دورهی رنسانس شروع به گرفتن کردند.
The arts began to flourish during the Renaissance.
to become cloudy, to be gray, to become overcast
اگر هوا گرفت باید برگردیم.
If the weather become cloudy, we should head back.
همزمان با نزدیک شدن طوفان، آسمان شروع به گرفتن کرد.
The sky began to become overcast as the storm approached.
to be (or become) downcast, to be (or become) crestfallen, to feel sorry, to feel anguished or distressed, to become sad
گرفته نشو؛ اوضاع بهتر خواهد شد.
Don't be downcast; things will get better.
او وقتی ترفیع نگرفت، گرفته شد.
She became crestfallen when she didn't get the promotion.
an auxiliary verb that used in many compounds
شرایط را در نظر گرفتن
to take the circumstances into account
رژیم گرفتن
to go on regimen
کلمه «گرفتن» به انگلیسی to take یا to get است و به عمل دریافت، جذب یا بهدستآوردن چیزی از کسی یا جایی اشاره دارد. این واژه در زبان فارسی کاربرد گستردهای دارد و میتواند معانی مختلفی داشته باشد که بسته به زمینهی استفاده، معنای خاص خود را پیدا میکند. گرفتن نهتنها در ارتباط با اشیاء فیزیکی، بلکه در بسیاری از موقعیتهای انتزاعی نیز به کار میرود.
یکی از رایجترین معانی «گرفتن»، به دست آوردن چیزی است که از قبل در اختیار شخص یا جایی نبوده است. این میتواند شامل گرفتن چیزی از یک شخص، مثل گرفتن یک هدیه، یا گرفتن چیزی از یک مکان، مانند گرفتن کتاب از کتابخانه، باشد. در این زمینه، گرفتن به معنای دستیابی به چیزی است که قبلاً در اختیار شما نبوده یا آن را درخواست کردهاید.
رفتن همچنین در مواردی که نیاز به کنترل یا تسلط بر چیزی باشد، کاربرد دارد. برای مثال، در ورزشهایی مانند فوتبال یا بسکتبال، گرفتن توپ به معنای تصاحب آن از حریف است. در این حالت، عمل گرفتن به نوعی نشانهی تسلط یا موفقیت در دستیابی به هدف میباشد.
در زمینههای عاطفی و روانشناختی، «گرفتن» میتواند به معنای جذب احساسات یا توجه دیگران نیز باشد. مثلاً وقتی میگوییم «او توجه من را گرفت»، به معنای این است که فرد بهطور غیرمستقیم یا مستقیم احساسات یا توجه فرد دیگری را به خود جلب کرده است.
در زبانهای علمی و فنی نیز این واژه کاربردهایی دارد. بهعنوان مثال، در علوم پزشکی، گرفتن خون یا نمونه برای آزمایشات به معنای جمعآوری مایعات بدن برای بررسیهای بیشتر است. همچنین در زبانهای تخصصی، واژهی «گرفتن» میتواند به معنای واکنش یا رویداد خاصی باشد که بهطور ناگهانی یا برنامهریزیشده رخ میدهد، مانند گرفتن یک تصمیم یا گرفتن یک نتیجه.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «گرفتن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/گرفتن