آخرین به‌روزرسانی:

گرفتن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

با دست نگه داشتن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to hold, to grasp, to clutch, to seize, to latch onto, to lock, to pluck, to clasp, to clamp, to tackle, to step, to claw, to snatch, to catch

چنگ‌های تیز خرچنگ آماده‌ی گرفتن طعمه بود.

The lobster''s sharp claws were ready to seize its prey.

می‌دانی که دست هم را گرفتن در مکان‌های عمومی پسندیده نیست.

You know it isn't done to hold hands in public places.

استخدام کردن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to hire, to employ, to recruit, to take, to enroll

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

شرکت تصمیم گرفت برای پروژه یک مشاور بگیرد.

The company decided to hire a consultant for the project.

شرکت قصد دارد در سه ماهه‌ی آینده کارکنان بیشتری را بگیرد.

The company plans to employ more staff next quarter.

کسب کردن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to get, to take, to win, to refine, to receive, to land, to extract, to express, to obtain

(نظامی) حکم افسری گرفتن

get one's commission

برای نیک‌نامی او همین بس که از گرفتن آن پول خودداری کرد.

To his credit, he refused to take the money.

دستگیر کردن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to catch, to apprehend, to capture, to arrest, to nail

آن‌ها تله‌ای گول‌زننده برای گرفتن دزد مظنون گذاشتند.

They set a trick trap to catch the unsuspecting thief.

بسیاری به‌دنبال گرفتن این دیو گریزان بودند، اما هیچ‌کدام موفق نشدند.

Many sought to capture the elusive catawampus, but none ever succeeded.

شکار کردن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to catch, to hunt, to fish, to bag

با قلاب ماهی گرفتن

to catch fish with a hook

کشاورز برای گرفتن موش‌های کور اروپایی که به محصولاتش آسیب می‌رساند، تله‌هایی گذاشت.

The farmer set traps to catch the moldwarps that were damaging his crops.

دچار شدن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to catch, to gain, to assume, to come down with

او نمی‌خواست در زمستان آنفولانزا بگیرد.

She didn't want to come down with the flu during the winter.

تغییر و دور شدن از روش‌های سنتی تدریس درحال شتاب گرفتن است.

The movement away from traditional methods of teaching is gaining momentum.

اشغال کردن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to capture, to invade, to occupy, to seize

نیروهای آن‌ها برای گرفتن مواضع ما سعی بیهوده می‌کردند.

Their forces made abortive attempts to capture our positions.

شورشیان تلاشی بی‌ثمر برای گرفتن قدرت انجام دادند.

The rebels launched an abortive attempt to seize power.

محروم کردن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to deprive, to shear, to strip, to dispossess

خشک‌سالی منطقه را از آب مورد نیاز گرفت.

The drought deprived the region of much-needed water.

مهاجمان به‌دنبال گرفتن سرزمین از مردم بومی بودند.

The invaders sought to dispossess the native people of their land.

پنداشتن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to assume, to suppose

می‌گیرم که شما قبلاً غذا خورده‌اید.

I assume you've already eaten.

بیایید بگیریم او برای لحظه‌ای حقیقت را می‌گوید.

Let's suppose he's telling the truth for a moment.

مسدود کردن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to close, to clog, to stop, to shut, to obstruct

برف سنگین گذرگاه کوهستانی را خواهد گرفت.

The heavy snow will close the mountain pass.

روغن زیاد می‌تواند فیلتر موتور را بگیرد.

Too much oil can clog the engine's filter.

اجاره کردن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to rent, to take, to hire, to lease

شما می‌توانید یک ماشین در فرودگاه بگیرید.

You can rent a car at the airport.

تصمیم گرفتیم یک آپارتمان نزدیک دانشگاه بگیریم.

We decided to take an apartment near the university.

ارتباط برقرار کردن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to establish connection, to dial, to tune in, to get in contact with, to communicate (with)

دیپلمات تلاش کرد با رهبر خارجی ارتباط بگیرد.

The diplomat tried to establish connection with the foreign leader.

اگر سوالی دارید، با تیم پشتیبانی ما ارتباط بگیرید.

If you have any questions, get in contact with our support team.

فهمیدن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

عامیانه to understand, to perceive, to get, to comprehend

گرفتم (متوجه شدم).

I understand.

او نمی‌توانست بگیرد.

He could not comprehend.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

گرفتن آن گاهی اوقات دشوار است.

It's difficult to comprehend at times.

سنجیدن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to measure, to take

جعبه را اندازه گرفتن

to measure the size of a box

ریزش برف را اندازه گرفتن

to measure the snowfall

گیر کردن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to become hoarse, to get tangled (in), to get caught, to be stuck

بعداز ساعت‌ها تشویق، صدایم شروع به گرفتن کرد.

After hours of cheering, my voice began to become hoarse.

سیم هدفون در کیفم گرفت.

The headphones wire got tangled in my bag.

کنترل کردن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

عامیانه to control, to stop, to impede

خلبان تلاش کرد تا هواپیما را در طوفان بگیرد.

The pilot struggled to control the aircraft in the storm.

فناوری قدیمی این شرکت جلوی رشد آن را می‌گیرد.

The company's outdated technology is impeding its growth.

خریدن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

مجازی to buy, to purchase

او می‌خواهد یک ماشین جدید بگیرد.

She wants to buy a new car.

ما باید لوازم اداری بیشتری بگیریم.

We need to purchase more office supplies.

دچار خسوف یا کسوف شدن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to eclipse

زمین ماه را خواهد گرفت و منجر به خسوف می‌شود.

The Earth will eclipse the Moon, resulting in a lunar eclipse.

ماه خورشید را خواهد گرفت و منظره‌ای تماشایی ایجاد می‌کند.

The moon will eclipse the sun, creating a spectacular sight.

دستخوش سختی شدن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to cramp, to cause a cramp

عضلات دستم اغلب بعداز ساعت‌ها تایپ کردن می‌گیرند.

The muscles in my hand often cramp after typing for hours.

ممکن است عضلات شما در آب سرد بگیرند.

Your muscles may cramp in cold water.

موفق شدن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to succeed, to be successful, to prosper, to flourish

او می‌خواهد حرفه‌اش را بگیرد.

She wants to be successful in her career.

هنرها در دوره‌ی رنسانس شروع به گرفتن کردند.

The arts began to flourish during the Renaissance.

ابری شدن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to become cloudy, to be gray, to become overcast

اگر هوا گرفت باید برگردیم.

If the weather become cloudy, we should head back.

هم‌زمان با نزدیک شدن طوفان، آسمان شروع به گرفتن کرد.

The sky began to become overcast as the storm approached.

غمگین و افسرده شدن

فونتیک فارسی

gereftan
فعل لازم فعل متعدی

to be (or become) downcast, to be (or become) crestfallen, to feel sorry, to feel anguished or distressed, to become sad

گرفته نشو؛ اوضاع بهتر خواهد شد.

Don't be downcast; things will get better.

او وقتی ترفیع نگرفت، گرفته شد.

She became crestfallen when she didn't get the promotion.

(فعل کمکی)

فونتیک فارسی

gereftan

an auxiliary verb that used in many compounds

شرایط را در نظر گرفتن

to take the circumstances into account

رژیم گرفتن

to go on regimen

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد گرفتن

  1. مترادف:
    ستاندن ستدن

سوال‌های رایج گرفتن

گرفتن به انگلیسی چی می‌شه؟

کلمه «گرفتن» به انگلیسی to take یا to get است و به عمل دریافت، جذب یا به‌دست‌آوردن چیزی از کسی یا جایی اشاره دارد. این واژه در زبان فارسی کاربرد گسترده‌ای دارد و می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد که بسته به زمینه‌ی استفاده، معنای خاص خود را پیدا می‌کند. گرفتن نه‌تنها در ارتباط با اشیاء فیزیکی، بلکه در بسیاری از موقعیت‌های انتزاعی نیز به کار می‌رود.

یکی از رایج‌ترین معانی «گرفتن»، به دست آوردن چیزی است که از قبل در اختیار شخص یا جایی نبوده است. این می‌تواند شامل گرفتن چیزی از یک شخص، مثل گرفتن یک هدیه، یا گرفتن چیزی از یک مکان، مانند گرفتن کتاب از کتابخانه، باشد. در این زمینه، گرفتن به معنای دستیابی به چیزی است که قبلاً در اختیار شما نبوده یا آن را درخواست کرده‌اید.

رفتن همچنین در مواردی که نیاز به کنترل یا تسلط بر چیزی باشد، کاربرد دارد. برای مثال، در ورزش‌هایی مانند فوتبال یا بسکتبال، گرفتن توپ به معنای تصاحب آن از حریف است. در این حالت، عمل گرفتن به نوعی نشانه‌ی تسلط یا موفقیت در دستیابی به هدف می‌باشد.

در زمینه‌های عاطفی و روان‌شناختی، «گرفتن» می‌تواند به معنای جذب احساسات یا توجه دیگران نیز باشد. مثلاً وقتی می‌گوییم «او توجه من را گرفت»، به معنای این است که فرد به‌طور غیرمستقیم یا مستقیم احساسات یا توجه فرد دیگری را به خود جلب کرده است.

در زبان‌های علمی و فنی نیز این واژه کاربردهایی دارد. به‌عنوان مثال، در علوم پزشکی، گرفتن خون یا نمونه برای آزمایشات به معنای جمع‌آوری مایعات بدن برای بررسی‌های بیشتر است. همچنین در زبان‌های تخصصی، واژه‌ی «گرفتن» می‌تواند به معنای واکنش یا رویداد خاصی باشد که به‌طور ناگهانی یا برنامه‌ریزی‌شده رخ می‌دهد، مانند گرفتن یک تصمیم یا گرفتن یک نتیجه.

ارجاع به لغت گرفتن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «گرفتن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/گرفتن

لغات نزدیک گرفتن

پیشنهاد بهبود معانی