customs, customs office, customhouse
مأمور گمرک
customs official
مأموران گمرک به داخل خانه ریختند.
Customs agents raided the house.
customs duties
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
باید گمرک آبجو را پرداخت کنیم.
We had to pay customs duties on the beer.
از گمرک درآوردن
to pay the duties
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «گمرک» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/گمرک