فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Ahold

əˈhold əˈhold
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    (عامیانه) عمل گرفتن، گرفت، گیر
    • - I couldn't get ahold of her by phone.
    • - با تلفن نتوانستم او را گیر بیاورم.
    • - get ahold of the steering wheel firmly and don't be afraid
    • - فرمان اتومبیل را محکم بگیر و نترس
    • - Get ahold of yourself and don't cry.
    • - خودت را کنترل کن و گریه نکن.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

Phrasal verbs

  • to get ahold of

    تماس گرفتن با، ارتباط برقرار کردن با، گیر آوردن / در دست گرفتن

ارجاع به لغت ahold

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ahold» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ahold

لغات نزدیک ahold

پیشنهاد بهبود معانی