(عامیانه) عمل گرفتن، گرفت، گیر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I couldn't get ahold of her by phone.
با تلفن نتوانستم او را گیر بیاورم.
get ahold of the steering wheel firmly and don't be afraid
فرمان اتومبیل را محکم بگیر و نترس
Get ahold of yourself and don't cry.
خودت را کنترل کن و گریه نکن.
تماس گرفتن با، ارتباط برقرار کردن با، گیر آوردن / در دست گرفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ahold» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ahold