Appendant

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

• noun adjective countable
  الحاقی، ضمیمه، پیوست، اضافه‌شده
  • - appendant organizations
  • - سازمان‌های الحاقی

  • - the appendant signature
  • - امضای ضمیمه

  • - the appendent of the west civilization
  • - ضمیمه‌ی تمدن غرب
• noun adjective countable
  حقوق (معمولاً از طریق ارث) مربوط به ضمیمه‌ی قانونی، وابسته به حقوق فرعی، حق فرعی
  لغات تخصصی حقوق در انگلیسی
  • - common appendant
  • - حق فرعی مشترک

  • - appendant store
  • - فروشگاهی که از طریق ارث ضمیمه شده است