با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Bezel

ˈbezəl ˈbezl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    bezels

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    کامپیوتر قاب (نمایشگر)
    • - To access the internal components, carefully remove the bezel surrounding the monitor.
    • - برای دسترسی به اجزای داخلی، قاب اطراف مانیتور را با دقت بردارید.
    • - The sleek black bezel on my new laptop adds a touch of elegance to its appearance.
    • - قاب مشکی براق لپ‌تاپ جدیدم ظرافتی را به ظاهر آن می‌افزاید.
  • noun countable
    قاب رویی (بخش فوقانی ساعت که کریستال ساعت را احاطه کرده و آن را در جایش نگه می‌دارد)
    • - The watch's bezel was encrusted with diamonds.
    • - قاب رویی ساعت با الماس پوشانده شده بود.
    • - He carefully rotated the bezel on his diving watch.
    • - او با دقت قاب رویی ساعت غواصی‌اش را چرخاند.
  • noun
    لبه‌ی تراشیده‌شده (به‌ویژه در الماس)
    • - The jeweler carefully polished the bezel of the diamond.
    • - جواهرساز با دقت لبه‌ی تراشیده‌شده‌ی الماس را جلا داد.
    • - The diamond's bezel sparkled in the sunlight.
    • - لبه‌ی تراشیده‌شده‌ی الماس زیر نور خورشید برق می‌زد.
  • noun countable
    نگین‌دان (جواهرات)
    • - She admired the intricate details of the silver necklace, particularly its bezel.
    • - او جزئیات پیچیده‌ی گردن‌بند نقره، به‌ویژه نگین‌دان آن را تحسین کرد.
    • - The jeweler carefully soldered the bezel onto the earrings.
    • - جواهرساز با دقت نگین‌دان را روی گوشواره لحیم کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت bezel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bezel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bezel

لغات نزدیک bezel

پیشنهاد بهبود معانی