علامتگذار (ابزاری فلزی برای حک کردن علامت و شماره و غیره روی حیوانات اهلی و چوب و غیره)
The brander left a mark on the cattle's hide.
علامتگذار اثری روی پوست گاو گذاشت.
The brander was heated up.
علامتگذار داغ شد.
تختهکوبی کردن (دیوار)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He brandered the concrete walls.
او دیوارهای بتنی را تختهکوبی کرد.
The carpenter brandered the wall.
نجار دیوار را تختهکوبی کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «brander» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brander