گذشتهی ساده:
bravoedوجه وصفی حال:
bravoingبراوو، دست مریزاد، آفرین، دمت گرم
Bravo, my friend! Your hard work and dedication paid off.
براوو دوست من! تلاش و فداکاریات نتیجه داد.
The audience shouted "Bravo!".
تماشاگران فریاد زدند: «آفرین!»
براوو گفتن، آفرین گفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The coach bravoed the team for their exceptional effort and hard work during the game.
مربی به تیم دلیل خاطر تلاش استثنایی و سختکوشی در طول بازی براوو گفت.
As the final note of the symphony played, the entire hall bravoed.
هنگامی که نت آخر سمفونی نواخته شد، کل سالن آفرین گفتند.
آدمکش حرفهای، آدمکش مزدور، قاتل اجیرشده
The wealthy businessman hired a bravo to eliminate his business rival.
تاجر ثروتمند آدمکشی را استخدام کرد تا رقیب تجاری او را از سر راه بردارد.
The police were determined to capture the bravo and put an end to his reign of terror.
پلیس مصمم بود که آدمکش حرفهای را دستگیر کند و به حکومت ترس و وحشت او پایان دهد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bravo» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bravo