Christening

ˈkrɪsnɪŋ ˈkrɪsnɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
ذخیره در لغات برگزیده

معنی

noun
مراسم تعمید و نام‌گذاری بچه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد christening

  1. verb administer baptism to
    Synonyms:
    calling naming terming titling designating dubbing baptizing blessing styling entitling denominating immersing

ارجاع به لغت christening

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «christening» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/christening

لغات نزدیک christening

پیشنهاد بهبود معانی