گذشتهی ساده:
cottoned onشکل سوم:
cottoned onسومشخص مفرد:
cottons onوجه وصفی حال:
cottoning onپی بردن، بو بردن، فهمیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
It took her a while to cotton on to the fact that he was joking.
مدتی طول کشید تا به این واقعیت که او شوخی میکند، پی ببرد.
After several hints, she began to cotton on to his feelings for her.
پساز چندین اشاره، شروع به فهمیدن احساساتش نسبت به او کرد.
cotton up to (or cotton on to)
(عامیانه) خودشیرینی کردن، منت کشیدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cotton on» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cotton-on-to-something