فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Cracker

ˈkrækər ˈkrækə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    crackers

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun A1
    نوعی شیرینی، ترقه، کلوچه کوچک، فندق‌شکن
    • - a cracker of a marksman
    • - تیرانداز معرکه
    • - She is a cracker.
    • - او تیکه‌ی خوبی است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cracker

  1. noun hard, often salted, baked wafer
    Synonyms: biscuit, bun, cookie, hardtack, pretzel, rusk, saltine

ارجاع به لغت cracker

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cracker» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cracker

لغات نزدیک cracker

پیشنهاد بهبود معانی