گذشتهی ساده:
crateredشکل سوم:
crateredسومشخص مفرد:
cratersزمینشناسی کاسچالش، کاسچالسازی (فرآیند تشکیل گودالهای کاسهمانند)
The cratering caused by the explosion could be seen for miles.
کاسچالش ناشی از انفجار از مایلها آنطرفتر دیده میشد.
The cratering on the mountain was evidence of a volcanic eruption.
کاسچالش روی کوه نشانگر فوران آتشفشان بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cratering» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cratering