Deracination

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
برانداختن، قلع و قمع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deracination

  1. noun to move something from its natural environment
    Synonyms:
    displacement
  1. noun the act of pulling up or out; uprooting; cutting off from existence
    Synonyms:
    excision extirpation

ارجاع به لغت deracination

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deracination» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/deracination

لغات نزدیک deracination

پیشنهاد بهبود معانی