آخرین به‌روزرسانی:

Dysfunction

ˌdɪsˈfəŋkʃən ˌdɪsˈfəŋkʃən

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable formal

اختلال، عملکرد غیرطبیعی، نابسامانی، به‌هم‌ریختگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The family's dysfunction was evident in their constant arguments.

نابسامانی خانواده در مشاجرات مداوم آن‌ها مشهود بود.

The dysfunction in the workplace was causing high levels of stress among employees.

به‌هم‌ریختگی محل کار باعث افزایش میزان اضطراب کارکنان می‌شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dysfunction

  1. noun (medicine) any disturbance in the functioning of an organ or body part or a disturbance in the functioning of a social group
    Synonyms:
    disfunction

ارجاع به لغت dysfunction

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dysfunction» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dysfunction

لغات نزدیک dysfunction

پیشنهاد بهبود معانی