فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Frictional

ˈfrɪkʃnl ˈfrɪkʃnl

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

اصطکاکی، مالشی، سایشی

Frictional coefficients of different materials vary significantly.

ضرایب اصطکاکی مواد مختلف به‌طور قابل توجهی متفاوت است.

Increased frictional contact leads to greater wear and tear on machinery.

افزایش تماس اصطکاکی منجر به سایش و فرسودگی بیشتر ماشین‌آلات می‌شود.

adjective

تنش‌‌آلود، اختلاف‌‌آمیز، جدال‌آ‌میز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

Radin's frictional relationship with management led to his resignation.

رابطه‌ی اختلاف‌آمیز رادین با مدیریت به استعفای او انجامید.

Their frictional discussions often ended without a clear resolution.

بحث‌های تنش‌‌آلود آن‌ها اغلب بدون راه‌حلی واضح به پایان می‌رسید.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت frictional

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frictional» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frictional

لغات نزدیک frictional

پیشنهاد بهبود معانی