۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Frictional

ˈfrɪkʃnl ˈfrɪkʃnl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
اصطکاکی، مالشی، سایشی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Frictional coefficients of different materials vary significantly.
- ضرایب اصطکاکی مواد مختلف به‌طور قابل توجهی متفاوت است.
- Increased frictional contact leads to greater wear and tear on machinery.
- افزایش تماس اصطکاکی منجر به سایش و فرسودگی بیشتر ماشین‌آلات می‌شود.
adjective
تنش‌‌آلود، اختلاف‌‌آمیز، جدال‌آ‌میز
- Radin's frictional relationship with management led to his resignation.
- رابطه‌ی اختلاف‌آمیز رادین با مدیریت به استعفای او انجامید.
- Their frictional discussions often ended without a clear resolution.
- بحث‌های تنش‌‌آلود آن‌ها اغلب بدون راه‌حلی واضح به پایان می‌رسید.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت frictional

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frictional» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/frictional

لغات نزدیک frictional

پیشنهاد بهبود معانی