دو حالت نوشتاری دیگر این لغت ghillie و gilly است.
نوکر ارباب، ملازم ارباب (در ارتفاعات اسکاتلند)
The gillie was responsible for maintaining the chief's weapons.
نوکر مسئول نگهداری سلاحهای ارباب بود.
loyal ghillie
ملازم وفادار
(انگلیسی اسکاتلندی) وردست ماهیگیر، کولهکش شکارچی، راهنما
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Hiring a skilled gillie can greatly increase your chances of catching a trophy fish.
استخدام یک وردست ماهر میتواند شانس شما را برای گرفتن ماهی تروفی بسیار افزایش دهد.
the gillie's knowledge of the local terrain and wildlife
شناخت این کولهکش شکارچی از منطقه و حیاتوحش محلی
پیشخدمت و راهنمای ورزشکاران
The ghillie provided valuable assistance to the golfer.
این راهنما کمکهای ارزشمندی به گلفباز کرد.
The sportsman killed his gilly.
این ورزشکار پیشخدمت خود را کشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gillie» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gillie