شکل جمع:
godchildrenفرزندخوانده، بچهی تعمیدی (طفلی که در موقع تعمید به پسرخواندگی روحانی شخص در میآید)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My godchild is the light of my life.
فرزندخواندهی من نور زندگیام است.
I love spending time with my godchild.
من عاشق وقتگذرانی با فرزند خواندهام هستم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «godchild» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/godchild