فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Godchild

ˈɡɑːdtʃaɪld ˈɡɒdtʃaɪld

شکل جمع:

godchildren

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

فرزندخوانده، بچه‌ی تعمیدی (طفلی که در موقع تعمید به پسرخواندگی روحانی شخص در می‌آید)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

My godchild is the light of my life.

فرزندخوانده‌ی من نور زندگی‌ام است.

I love spending time with my godchild.

من عاشق وقت‌گذرانی با فرزند خوانده‌ام هستم.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت godchild

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «godchild» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/godchild

لغات نزدیک godchild

پیشنهاد بهبود معانی