با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Hard Drive

ˈhɑːrd ˌdraɪv ˈhɑːrd ˌdraɪv ˈhɑːd ˌdraɪv ˈhɑːd ˌdraɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    کامپیوتر هارد، هارد درایو (یکی از قطعات رایانه که اطلاعات را ذخیره می‌کند)
    • - My laptop's hard drive crashed, and I lost all of my important files.
    • - هارد لپ‌تاپم خراب شد و همه‌ی فایل‌های مهمم را از دست دادم.
    • - I need to upgrade my computer's hard drive to store more data.
    • - باید هارد کامپیوترم را ارتقا بدهم تا بتوانم اطلاعات بیشتری را ذخیره کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت hard drive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hard drive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hard-drive

لغات نزدیک hard drive

پیشنهاد بهبود معانی