دوران سختی را گذراندن، با مشکلات زیاد روبهرو شدن، روزگار پردردسری داشتن، روزهای پرفرازونشیب داشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He had a bumpy ride during the transition to a new career.
در هنگام تغییر مسیر شغلی، با مشکلات زیادی دستوپنجه نرم کرد.
Their relationship has been a bumpy ride from the start.
رابطهی آنها از همان ابتدا روزگار پر دردسری داشته است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «have a bumpy ride» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/have-a-bumpy-ride