با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Holidays

ˈhɑːlədeɪz ˈhɒlədeɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    holidayed
  • شکل سوم:

    holidayed
  • وجه وصفی حال:

    holidaying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb A1
    در تعطیلات، در روزهای تعطیل
    • - We plan to travel extensively during the holidays.
    • - ما قصد داریم در تعطیلات سفرهای زیادی داشته باشیم.
    • - I slept in late on holidays.
    • - در روزهای تعطیل دیر می‌خوابیدم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد holidays

  1. noun Leisure time away from work devoted to rest or pleasure
    Synonyms: vacations, leaves, furloughs
  2. noun A memorial day
    Synonyms: fetes, vacations, festivals, liberties, leaves, tercentenaries, feasts, carnivals, outings, celebrations, fiestas, galas

ارجاع به لغت holidays

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «holidays» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/holidays

لغات نزدیک holidays

پیشنهاد بهبود معانی