فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hormonal

hɔːrˈmoʊnl hɔːˈməʊnl

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

پزشکی هورمونی، مربوط به هورمون

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده

Her mood swings were attributed to hormonal fluctuations.

نوسانات خلقی او به نوسانات هورمونی نسبت داده شد.

The teenagers experience many hormonal changes during puberty.

نوجوانان در دوران بلوغ، تغییرات هورمونی زیادی را تجربه می‌کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Her dietary choices were influenced by her hormonal cycle.

انتخاب‌های غذایی او تحت‌تأثیر چرخه‌ی هورمونی او بود.

adjective informal

عصبانی و احساساتی، دارای روحیات نامیزان (به‌دلیل نوسانات هورمون‌های جنسی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The sudden mood swings were a clear sign that he was hormonal.

نوسانات خلقی ناگهانی، نشانه‌ی آشکاری از نامیزان بودن روحیات او بود.

My significant other was hormonal and overly emotional last week.

هفته‌ی گذشته، شریک عاطفی‌ام عصبانی و بیش‌از‌حد احساساتی بود.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت hormonal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hormonal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hormonal

لغات نزدیک hormonal

پیشنهاد بهبود معانی