وابسته به یا مانند اسب، اسبسان، اسبمانند، اسبی (بهویژه دارای هیکل گنده و بدقواره یا چهرهی دراز و دارای اسباب صورت بزرگ) اسب هیکل، اسب چهره
She has a horsy face.
او سیمای اسبی دارد.
(وابسته به یا علاقهمند به اسب و اسبسواری و شکار با اسب) اسب دوست، سوارکاری دوست، اهل سواری و شکار (horsey هم مینویسند)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His daughters are as horsy as he is.
دخترهایش هم مانند خودش اسبدوست هستند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «horsy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/horsy