Inflict Pain

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

collocation
درد وارد کردن، باعث درد شدن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالوکیشن‌های کاربردی سطح متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Bullies often inflict pain on others to feel powerful.
- قلدرها اغلب برای احساس قدرت، به دیگران درد وارد می‌کنند.
- The dentist tried to avoid inflicting pain during the procedure.
- دندانپزشک سعی کرد در طول عمل از وارد کردن درد خودداری کند.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت inflict pain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inflict pain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inflict-pain

لغات نزدیک inflict pain

پیشنهاد بهبود معانی