درد وارد کردن، باعث درد شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالوکیشنهای کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Bullies often inflict pain on others to feel powerful.
قلدرها اغلب برای احساس قدرت، به دیگران درد وارد میکنند.
The dentist tried to avoid inflicting pain during the procedure.
دندانپزشک سعی کرد در طول عمل از وارد کردن درد خودداری کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inflict pain» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inflict-pain