آخرین به‌روزرسانی:

Inflict Pain

معنی و نمونه‌جمله‌ها

collocation

درد وارد کردن، باعث درد شدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالوکیشن‌های کاربردی سطح متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Bullies often inflict pain on others to feel powerful.

قلدرها اغلب برای احساس قدرت، به دیگران درد وارد می‌کنند.

The dentist tried to avoid inflicting pain during the procedure.

دندانپزشک سعی کرد در طول عمل از وارد کردن درد خودداری کند.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت inflict pain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inflict pain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inflict-pain

لغات نزدیک inflict pain

پیشنهاد بهبود معانی