با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Ingrowing

ˈɪŋˌɡroʊɪŋ ˌɪnˈɡrəʊɪŋ ˌɪnˈɡrəʊɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • adjective
    درون‌رویان، فرورونده در گوشت، رشد‌کننده در درون، زیر گوشت روینده
    • - Ingrowing hair.
    • - مویی که (سرش) توی گوشت فرو رفته است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد ingrowing

  1. adjective Growing abnormally into the flesh
    Synonyms: ingrown

ارجاع به لغت ingrowing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ingrowing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ingrowing

لغات نزدیک ingrowing

پیشنهاد بهبود معانی