امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Intermediation

ˌɪnt̬ərmiːdiˈeɪʃn ˌɪnt̬ərmiːdiˈeɪʃn ˈɪntəˌmiːdɪˈeɪʃən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
میانجی‌گری، واسطه‌گری، مداخله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Effective intermediation can enhance collaboration in business negotiations.
- واسطه‌گری موثر می‌تواند همکاری در مذاکرات تجاری را افزایش دهد.
- She specializes in the intermediation of real estate transactions.
- او در واسطه‌گری معاملات املاک و مستغلات تخصص دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intermediation

  1. noun The act of intervening for the purpose of bringing about a settlement
    Synonyms: mediation

ارجاع به لغت intermediation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intermediation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intermediation

لغات نزدیک intermediation

پیشنهاد بهبود معانی