امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Jigsaw

ˈdʒɪɡsɑː ˈdʒɪɡsɔː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    jigsaws

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
جورچین، پازل جیگسا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a 2,000-piece jigsaw
- جورچین ۲۰۰۰ تکه‌ای
- Time is passed by doing jigsaws.
- وقت با چیدن پازل جیگسا گذشت.
noun
معما، مسئله‌ی پیچیده یا مرموز (که تنها با اتصال چندین قطعه اطلاعات قابل حل یا توضیح است)
- The origins of the universe remain a jigsaw that scientists are still working to piece together.
- ناپدید شدن این هواپیما معمایی بود که حل آن نیاز به تخصص چندین محقق داشت.
- The jigsaw of the missing person case was finally solved.
- سرانجام مسئله‌ی پیچیده‌ی پرونده‌ی فرد گم‌شده حل شد.
noun countable
اره‌مویی، اره‌ی منبت‌کاری
- The artist used a jigsaw to carefully carve out the intricate shapes in her sculpture.
- این هنرمند برای حکاکی دقیق اشکال پیچیده در مجسمه‌اش از اره‌مویی استفاده کرد.
- The jigsaw blade was so sharp.
- تیغه‌ی اره‌ی منبت‌کاری بسیار تیز بود.
verb - transitive
بریدن، برش دادن، شکل دادن (با استفاده از اره‌مویی)
- The carpenter jigsawed the edges of the table.
- نجار لبه‌های میز را با اره‌مویی شکل داد.
- I jigsawed the wooden board.
- تخته‌ی چوبی را با استفاده از اره‌مویی برش دادم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد jigsaw

  1. noun A portable power saw with a reciprocating blade; can be used with a variety of blades depending on the application and kind of cut; generally have a plate that rides on the surface that is being cut
    Synonyms:
    saber-saw reciprocating-saw
  1. noun Fine-toothed power saw with a narrow blade; used to cut curved outlines
    Synonyms:
    scroll-saw fretsaw

ارجاع به لغت jigsaw

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jigsaw» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/jigsaw

لغات نزدیک jigsaw

پیشنهاد بهبود معانی