عامیانه (داستان یا توضیح) طولانی، پیچیده
Reading that megillah took me all night.
خواندن آن داستان طولانی، تمام شب مرا گرفت.
She recounted the entire megillah of her journey.
او تمام داستان پیچیدهی سفرش را بازگو کرد.
عامیانه توالی (رویدادها)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The project became a megillah of unexpected setbacks and challenges.
این پروژه توالیای از شکستها و چالشهای غیرمنتظره شد.
Her speech turned into a megillah of anecdotes, losing the main point.
سخنرانی او توالیای از حکایات شد و اصل مطلب را از دست داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «megillah» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/megillah