فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Morph

mɔːrf mɔːf

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive

تبدیل کردن، تبدیل شدن (به شکل یا چیزی دیگر)، تغییر شکل دادن، تغییر شکل یافتن، دگردیس کردن، دگردیس شدن

The caterpillar morphed into a beautiful butterfly.

کاترپیلار به پروانه‌ای زیبا تبدیل شد.

The artist used different colors to morph the painting into a stunning masterpiece.

این هنرمند از رنگ‌های مختلف برای تبدیل نقاشی به شاهکاری خیره‌کننده استفاده کرد.

noun countable

تغییر شکل (تدریجی)، استحاله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The city has undergone a morph.

شهر دستخوش تغییر شکل شده است.

The butterfly is a beautiful morph.

پروانه نمونه‌ای از استحاله‌ای زیبا است.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت morph

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «morph» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/morph

لغات نزدیک morph

پیشنهاد بهبود معانی