فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Mustard

ˈmʌstərd ˈmʌstəd

شکل جمع:

mustards

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1

خردل، سس خردل، گیاه خردل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

He prefers Dijon mustard over regular mustard.

او خردل دیژون را به خردل معمولی ترجیح می‌دهد.

Mustard is a key ingredient in producing many barbecue sauces.

خردل عنصری کلیدی در تولید بسیاری از سس‌های باربیکیو است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

They always keep a jar of mustard in the fridge.

آن‌ها همیشه شیشه‌ای از خردل را در یخچال نگه می‌دارند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mustard

  1. noun pungent powder or paste prepared from ground mustard seeds
    Synonyms:
    table mustard
  1. noun leaves eaten as cooked greens
    Synonyms:
    mustard-greens leaf-mustard indian-mustard

Idioms

cut the mustard

انتظارات را برآورده کردن، از عهده‌ی کاری برآمدن، به‌خوبی کاری را انجام دادن

ارجاع به لغت mustard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mustard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mustard

لغات نزدیک mustard

پیشنهاد بهبود معانی