امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mustard

ˈmʌstərd ˈmʌstəd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    mustards

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1
خردل، سس خردل، گیاه خردل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He prefers Dijon mustard over regular mustard.
- او خردل دیژون را به خردل معمولی ترجیح می‌دهد.
- Mustard is a key ingredient in producing many barbecue sauces.
- خردل عنصری کلیدی در تولید بسیاری از سس‌های باربیکیو است.
- They always keep a jar of mustard in the fridge.
- آن‌ها همیشه شیشه‌ای از خردل را در یخچال نگه می‌دارند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mustard

  1. noun Pungent powder or paste prepared from ground mustard seeds
    Synonyms:
    table mustard
  1. noun Leaves eaten as cooked greens
    Synonyms:
    mustard-greens leaf-mustard indian-mustard

Idioms

  • cut the mustard

    انتظارات را برآورده کردن، از عهده‌ی کاری برآمدن، به‌خوبی کاری را انجام دادن

ارجاع به لغت mustard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mustard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mustard

لغات نزدیک mustard

پیشنهاد بهبود معانی