با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید
خرید اشتراک

    Nobel Prize

    noʊˈbelˈpraɪz nəʊˈbelpraɪz
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    جایزه‌ی نوبل (جایزه‌ای که هر سال به همت بنیادی به همین نام به خدمتی برجسته برای بشریت در زمینه‌های فیزیک و شیمی و فیزیولوژی یا پزشکی و ادبیات و صلح و اقتصاد به افراد واجد شرایط اعطا می‌شود)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - Winning a Nobel Prize is considered one of the highest honors in the academic and scientific communities.
    - کسب جایزه‌ی نوبل یکی از بالاترین افتخارات در مجامع دانشگاهی و علمی تلقی می‌شود.
    - Albert Einstein was awarded the Nobel Prize in Physics in 1921 for his discovery of the photoelectric effect.
    - آلبرت اینشتین در سال ۱۹۲۱ به پاس کشف قانون اثر فوتوالکتریک، جایزه‌ی نوبل فیزیک را دریافت کرد.
    - Malala Yousafzai became the youngest recipient of the Nobel Prize for Peace in 2014, at the age of 17.
    - ملاله یوسف‌زی در سال ۲۰۱۴ در ۱۷ سالگی جوان‌ترین دریافت‌کننده جایزه‌ی صلح نوبل شد.
    - Many scientists dedicate their lives to groundbreaking research in hopes of one day receiving the Nobel Prize.
    - بسیاری از دانشمندان زندگی خود را به تحقیقات پیشگامانه اختصاص می‌دهند به این امید که روزی جایزه‌ی نوبل را دریافت کنند.
    - Marie Curie was the first woman to win a Nobel Prize.
    - ماری کوری نخستین زنی بود که برنده‌ی جایزه نوبل شد.
    - The Nobel Prize in Literature was awarded to Gabriel García Márquez in 1982.
    - جایزه‌ی نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۲ به گابریل گارسیا مارکز اهدا شد.
    نمونه‌جمله‌های بیشتر
    پیشنهاد بهبود معانی

    ارجاع به لغت Nobel Prize

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «Nobel Prize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nobel-prize

    لغات نزدیک Nobel Prize

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار